برادران امیدوار | زندگی برادران امیدوار | عیسی و عبدالله امیدوار
رازهای برملا شده از زندگی اولین جهانگردان ایرانی
عبدالله امیدوار و برادرش از اولین جهانگردان ایرانی هستند که با موتورسیکلت، بسیاری از کشورهای جهان را درنوردیدند. در ادامه بیشتر بخوانید.
برادران امیدوار، عیسی و عبدالله اولین جهانگردان ایرانی بودند که با موتورسیکلت، بسیاری از کشورهای جهان را سفر کردند. برادران امیدوار را به عنوان بی قرارترین ایرانی ها لقب داده اند زیرا بیشترین روزهای عمر خود را در سفر بودند. در ادامه در مورد زندگی برادران امیدوار بیشتر بخوانید.
رازهایی از زندگی بیقرارترین ایرانیِ دوران
عبدالله و برادرش عیسی امیدوار از اولین جهانگردان ایرانی هستند که با موتورسیکلت، بسیاری از کشورهای جهان را با این شعار «همه متفاوت همه خویشاوند» درنوردیدند. شاید شما هم فیلمهای مستند این دو برادر را دیده یا کتاب سفرنامه برادران امیدوار را که سفرنامه مفصل آنها به دور دنیاست، خوانده باشید. شاید به مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد رفته و از موزه آنها دیدن کردهاید... ابزار و وسایلی که از دور جهان به دست آوردهاند را در این موزه میتوانید ببینید.
در سال 1333 این دو برادر تصمیم بــه کشف جهان گرفتند. و از صحراهای سوزان آفریقا تا آمریکا و قطب جنوب را تجربه کردند. در ایگلوهای اسکیموها مهمان شدند و شش ماه در کنار آنها زندگی کردند. هر جا رفتند شیء کوچکی هدیه آوردند با بزرگان جهان دیدار کردند و کلی عکس یادگاری دارند. یکبار از عیسی امیدوار پرسیدم: چرا عبدا... امیدوار مثل شما به ایران دیگر بازنگشت و در شیلی ماند.» او پاسخ داد که مردم آمریکای لاتین بسیار خلق و خویی شبیه ما ایرانیان دارند. از او پرسیده بودم شما زبان اسکیموها و بومیان آمازون را نمیدانستید مشکل خود را چگونه حل میکردید؟ و او میگفت که آمازون منطقه وسیعی است شاید پنج برابر ایران و هر قبیله زبان مخصوص به خود را دارد. اما هر کدام از این قبیلهها واژگان محدود و کمی دارند که میشود به سرعت با آنها ارتباط گرفت.
او میگفت: «اسکیموها در شرایط سختی زندگی میکنند گاهی هوا به 65 درجه زیر صفر میرسد ما با اسکیموها کوچ میکردیم میدانید اسکیموها مردمی کوچنده هستند...»
این دو برادر کشف کردند بین مردم مغولستان و اسکیموها پیوندی دیرینه هست و لغات مشترک بسیاری در زبان این دو را کشف کردند و این نظریه را مطرح کردند که اسکیموها از قبایل مغول بودهاند و برای نجات جانشان به دوردستها گریخته و در سرما منزل کردند که دشمنی به آنها آسیب نرساند. اما برادران امیدوار تمرین سفر را در ایران در دوره نوجوانی آغاز کرده بودند. آنها مدتها با عشایر ایران سفر کرده و راه و رسم آنها را آموخته بودند. عیسی و برادرش عبدا... قبل از سال ۱۳۳۳ سه سال برای سفرشان مطالعه کردند. از آنها پرسیده بودم چرا موتورسیکلت را انتخاب کردند و پاسخ شنیدم که موتورسیکلت وسیله مناسبی برای عبور از کورهراهها بود. آنها وقتی به رودی پر آب میرسیدند یک قایق اجاره کرده و موتور را داخل آن گذاشته و عبور میکردند. وقتی میپرسیدی آیا آدم خوارها را دیدهاند؟ میگفتند: «هیچ موجودی علاقه به خوردن گوشت همنوع خود ندارد بخشی از این حرفها افسانه است.
قبایل با هم در نبرد بودند شاید دندانهایشان را از نفرت در گوشت هم فرو میبردند اما یکدیگر را نمیخوردند.» یاد کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت افتادم که معتقد بود استفاده از واژه قبایل وحشی درست نیست. آنها به ما نشان میدهند پدران ما در گذشتههای دور چطور در کره خاکی روزگار سپری کرده و چه الگویی برای زندگی داشتهاند. این دو برادر در دانشگاههای بزرگ جهان به سخنرانی پرداخته فیلم و عکس تهیه کرده و اسلاید نشان دادهاند در رادیوهای جهان از تجربیات خود گفتهاند. عیسی امیدوار میگفت:«در سفرهای طولانی همسفر خوب نعمت بزرگی است و من این نعمت بزرگ را داشتم عبدا... بهترین همسفر من بود.»حالا این سفر را عبدا... به تنهایی رفتهاست. رابطه عمیقی بین این دوبرادر بود. باید یاد انسانهای جسور را گرامی داشت آدمهایی که رویا میبافند و بلدند رویاهایشان را واقعیت ببخشند.
به نقل از روزنامه شرق، عیسی امیدوار، در مصاحبهای در توضیح انگیزه دو برادر برای این سیاحت مثالزدنی در آن روزگار دهه 1330 و با آن اقل امکاناتی که در اختیار داشتند، گفته بود: «اگر ریسک نکنی، به عشق واقعی خودت دست پیدا نمیکنی. گاهی در زندگی باید ریسک کرد، ریسک کردن ریشههای حیات و پایداری انسان را تقویت میکند. اگر آدم بخواهد همیشه بترسد به هیچچیز دست پیدا نمیکند. هیچکس برای این سفر به ما پیشنهادی نکرد، هیچکس هم به ما پول نداد که این کار را انجام دهیم، اصلا کسی خبر نداشت؛ اما بعد از آنکه کارمان را شروع کردیم با مسوولان کشوری آن زمان و حتی محمدرضاشاه پهلوی هم ملاقات کردیم. ما سفر خود را به وسیله دو موتوسیکلت آغاز کردیم. موتوسیکلت را انتخاب کردیم تا بتوانیم به کورهراهها دست پیدا کنیم، چون اگر اتومبیل داشتیم، امکان این کار برای ما وجود نداشت و نمیتوانستیم به خیلی از جاها، مثل شرق آسیا یا امریکای جنوبی که رودخانههای عظیمی در آن وجود دارد، برویم.
خیلی از جزایر را هم دیدیم که اگر با اتومبیل رفته بودیم، امکان دیدن آنها کم میشد، چون کشتیها، اتومبیلها را خیلی سخت قبول میکردند؛ اما موتوسیکلت کوچکتر بود و ما آن را با کشتی حمل میکردیم. هیچوقت هم برای حمل آن پولی نمیدادیم. کار ما طوری بود که مردم جهان با ما بسیار خوب تا میکردند. هدف ما از این سفر، این بود که روی اقوام ابتدایی مطالعه کنیم، مثلا شش یا هفت ماه به قطب شمال سفر و با اسکیموها زندگی کردیم، نوع زندگی و منطقه زندگی آنها را هم بررسی کردیم. ما به عقبافتادهترین قبایل سفر و با آنها زندگی کردیم که تا آن روز، هیچ انسان سفیدپوستی را ندیده بودند، مثل جیواروها که به شکارچیان کله انسان معروفند. چند ماه به امریکای جنوبی که وسعت آن چند برابر ایران است، سفر کردیم. در این منطقه که جنگلهای درهم پیچیدهای دارد قبایل مختلفی زندگی میکردند، صدها قبیله در شکلهای مختلف در این منطقه ساکن بودند. الان تقریبا همه این قبایل از بین رفتهاند، تکنولوژی به همهجا نفوذ کرده است. الان شما نمیتوانید هیچچیز از دنیای سابق و آثار قبایلی که ما با آنها زندگی کردیم، ببینید.»
ارسال نظر