حاجی فیروز کیه؟ | عمو نوروز کیه؟ | افسانه عمو نوروز و حاجی فیروز
از حاجی فیروز و عمو نوروز چی میدونید؟ | حقایقی در مورد افسانه های نوروزی
تا حالا فکر کردید حاجی فیروز که دقیقا موقع عید نوروز در خیابان ها ظاهر میشود، از کجا آمده و دقیقا چه کسی است؟ همراه ما باشید.
پر بازدید
حاجی فیروز و عمو نوروز را هر سال در زمان نزدیک شدن به سال جدید در خیابان ها می بینیم. اما تا بحال از خود سوال کردید که حاجی فیروز و عمو نوروز دقیقا چه کسانی هستند و از کجا آمدند؟ همراه ما باشید تا با حقایق جالبی در مورد حاجی فیروز و عمو نوروز آشنا شوید.
حاجی فیروز چه کسی است؟
به تازگی از جهان مردگان بازگشته است و صورتش از دوده ی آتش سیاه است. لباس سرخی بر تن دارد و از آمدنش بهار شده و درختان شکوفه داده اند. همه جا سرسبز است. با دایره زنگی و شعرهایی که می خواند آمدن بهار را نوید می دهد و می خواند:
حاجی فیروزه، سالی یه روزه
ردپای حضور حاجی فیروز را می توان تا اساطیر بین النهرین دنبال کرد. پس از آنکه ایشتار (الهه باروری) در جهان مردگان اسیر می شود، ناچار است برای بازگشت به زندگی جانشینی برای خود انتخاب کند. همسر او تَموز (خدای گیاهان) به جای ایشتار به زیرزمین می رود و خود را قربانی می کند. پس از آن تمام گیاهان خشک شده و درختان از بین می روند.
برای جبران این اتفاق قرار می شود که تموز شش ماه از سال را روی زمین (بهار و تابستان) و شش ماه دوم را در جهان مردگان بگذراند (پاییز و زمستان). پس از آمدن او بر روی زمین، بهار می آید و درختان شکوفه می زنند و زمین سرسبز می شود.
به نظر می رسد تموز همان شخصیتی باشد که به مرور زمان او را به عنوان حاجی فیروز شناخته ایم زیرا پس از آمدن تموز به زمین و ازدواج مجدد او با الهه ایشتار جهان سراسر رقص و شادی می شود و به همین دلیل است که حاجی فیروز با رقص و ساز و شادی توصیف می شود.
آوازهای حاجی فیروز
حاجی فیروزه
حاجی فیروزه، سالی یک روزه،
همه میدونن، منم میدونم،
عیدِ نوروزه، سالی یه روزه.
اربابِ خودم
ارباب خودم، «سامبولی بلیکم» !
ارباب خودم، سرِتو بالا کن!
ارباب خودم، لطفی به ما کن،
ارباب خودم، به من نگاه کن!
ارباب خودم، بزبز قندی،
ارباب خودم، چرا نمیخندی؟
بشکن بشکن
بشکن بشکنه؛ بشکن!
من نمیشکنم؛ بشکن!
اینجا بشکنم، یار گله داره،
اونجا بشکنم، یار گله داره؛
هر جا بشکنم یار گله داره این سیاه بیچاره چقدر حوصله داره؟
داستان عمو نوروز و ننه سرما
عمونوروز همچنین شناختهشده با نام بابا نوروز، خواجه نوروز ویکی از نمادهای نوروز در باور مردمی ایرانیان است که در شبهای جشنِ نوروز، برای بچهها هدیه میآورد و به همراه حاجی فیروز سفر میکند.
از ویژگیهای عمو نوروز، میتوان اشاره کرد به زلف و ریشِ سفید (در برخی بازگفتها، حنا بسته)، کلاهِ نمدی، کمربندِ ابریشمیِ آبی، شالِ سفید، شلوارِ کتان و گیوهٔ تختنازک. او از میانِ کوه راه میافتد و عصا به دست میآید به سمتِ دروازهٔ شهر. در سیستان، به جای بابا نوروز، مردم به بیبی نوروز (یا بیبی گلافروز) باور دارند.
میرجلالالدین کزازی میگوید: «اگر از من بپرسید که بابا نوروز نماد چیست من به شما پاسخ خواهم داد که از دید من بابا نوروز، نماد زمان و به گونهای یادآور «زروان» باستانی یا «زال» شاهنامه است. هم از این روست که پیری است بسیار سالخورده با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و سپید، بانوی او ننه سرما است. چون او تنها یک بار در سال و در شب بازپسین سال کهن بابا نوروز را میبیند. پاسخ این پرسش آن است که با آمدن بابانوروز، ننه سرما به راستی به پایان زندگانی خود میرسد. تو گویی که دیدار با شوی گریزپا برای او همراه است با فرجام زندگی با مرگ و این دیدار دیداری است مرگ اندود».
افسانهٔ عمو نوروز و ننه سرما
داستانِ بابا نوروز و ننه سرما، از افسانههای نمادینِ گذارِ سالِ کهنه به سالِ نو است.
پیرمردی که بابا نوروز یا عمو نوروز خوانده میشود، به دیدارِ پیرزنی میرود به نامِ ننه سرما، که به گونهای بانوی بابا نوروز شمرده میشود. بر پایهٔ افسانههای گفتاری، ننه سرما، در درازای سال، تنها در این شب است که میتواند بابا نوروز را ببیند. پس از این شب، ننه سرما، بابا نوروز را وامینهد و به راه خود میرود تا در سال آینده این دو باز در همین شب یکدیگر را دیدار کنند.
بازگفتِ دیگری از این داستان میگوید که ننه سرما، در نخستین روزِ بهارِ هر سال، چشمبهراهِ عمو نوروز میشود تا او را ببیند؛ اما پیش از آمدنِ او، از خستگی خوابش میبرد و پس از بیدار شدن، درمییابد که عمو نوروز آمده و رفتهاست. همچنین آمدهاست که اگر این دو همدیگر را ببینند جهان نابود میشود
ارسال نظر