باغ سنگی کرمان | باغ سنگی سیرجان | ترسناک ترین باغ ایران
راز باغ سنگی کرمان؛ ترسناک ترین باغ ایران + تصاویر
فرض کنید وارد باغی شوید که به جای میوه، روی آن سنگ ببینید! چه حسی به شما دست می دهد؟ در ادامه با باغ سنگی کرمان آشنا شوید.
ترسناک ترین باغ ایران، باغ سنگی کرمان است که بیش از 150 راس درخت که میوه هایشان همه سنگی است در فضایی وهم انگیر در نزدیکی شهرستان سیرجان قرار دارد. باغ سنگی کرمان سال هاست که باعث تعجب گردشگران شده است. در ادامه راز پشت باغ سنگی کرمان را برای شما بازگو کرده ایم.
داستان باغ سنگی کرمان
درختانی که داستانش به مردی باز میگردد که خودش در همین باغ به خاک سپرده شده: درویش خان اسفندیارپور. او مردی کر و لال بود که با خانوادهاش در ۴۰ کیلومتری سیرجان زندگی میکرد و به کشاورزی و دامداری مشغول بود. اما بدنبال اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۰ او املاکش را از دست داد و برای اعتراض به این امر، باغداری را کنار گذاشت و همه درختان زمین باقی ماندهاش هم خشک شدند و از بین رفتند.
این اتفاق بر روح حساس درویش خان تاثیر منفی زیادی داشت به طوری که دست به اقدامی عجیب زد. او زمین را نیم متر حفر کرد، یک تنهی خشکیده از درخت در آن کاشت، از شاخههای درختِ خشکیده، سنگ آویخت و با این کار دلش آرام گرفت. همین باعث شد تا پایان عمر این کار را تکرار کند.
درویش خان درختان با میوههای سنگی را درختانی جاویدان تصور میکرد که هرگز نه خشک میشوند نه مورد تعرض قرار میگیرند. همین باور باعث شد تا این کار را سالهای سال تکرار کند و در نهایت ۱۸۰ درخت در باغ یکهزار متری خود داشت که میوههای همه آنها سنگ بودند و سیم و لاستیک.
این درختان نه آب نیاز داشتن نه آفتاب.
نکته عجیب در مورد باغ این است که در برخی موارد تنههای درختان خشک شده و سنگهای عظیمی که به آنها آویزان شده است آنقدر بزرگ است که مشخص نیست این مرد چگونه از پس احداث باغ سنگی برآمده است.
درویش خان که زندگی خود را از دست رفته میدید، به منظور تهیه سیم برای اتصال سنگها به تنه درختان، لاستیکهای فرسوده خودروها را جمع میکرده آتش میزده و بعد سیم درون آن را خارج میکرده است.
راز سوراخ بودن سنگها که با مرگ درویشخان هرگز فاش نشد
تمام سنگهایی که به درختان متصل هستند به طرز ماهرانه ای سوراخ شدهاند. این در حالیست که هیچ دستگاهی برای سوراخ کردن سنگها وجود نداشته و به نظر می رسد سنگهایی که سوراخ شده اند به وسیله درویش خان از اطراف و به خصوص از کوه نزدیک به باغ جمع آوری می شده است.
برخی از سنگها آنچنان بزرگ هستند که یک مرد تنومند به سادگی نمی تواند آنها را جمع آوری کند.
همچنین گفته میشود، پس از مرگ درویش خان یکی از درختان فرو می ریزد و برای سرپا کردن دوباره آن چندین مرد از روستای اطراف به زحمت توانستند درخت را استوار و سنگها را مجددا آویزان کنند با این وجود باید گفت درویش خان تمام سالهای عمر خود را برای ساخت این باغ سنگی صرف کرده است و برای ساختش از تکنیکهای ویژه ای استفاده کرده که با مرگش آنها را به گور برده است.
آیا درویش خان خوابنما شده بود؟
فاطمه ارمغان، عروس درویشخان میگوید:
«وقتی درویشخان این باغ را درست میکرد، خیلی عصبانی بود. اصلاحات ارضی شده بود. او ملک داشت و ملک و املاکش را از او گرفتند. درویشخان کرولال بود و زبان دیگری برای اعتراض نداشت. رفته بود که روی زمینش گندم و جو بکارد اما گفتند زمین مال تو نیست. حرف درویشخان این بود که عمری روی این زمین کار کرده، گندم کاشته و جو رویانده. کرولال بود و نتوانست بگوید.
بعد از زنش نقل میکند که وقتی این اتفاق افتاد، خیلی سروصدا کرد و به آسمان خاک پاشید که چرا ملکش را گرفتهاند.
«شب زیر درخت بزرگی، پشت خانه میخوابد. خواب کسی با لباس سیاه را میبیند و زنان سیاهپوشی که نقاب داشتند. آنها زیر آن درختِ پشت خانه نشسته بودهاند و بچه شیر میدادهاند.» و «ناگهان تمام آنها نور شدند و رفتند به آسمان.» یا خواب دیگری که روایت میشود، این است که «یک آقایی، سیدی، از درختان سنگ آویزان کرده و به درویشخان گفته نگران نباش، سنگهای سوراخدار پیدا کن و باغی بساز.» درویشخان همین کار را کرد و کوه و دشت را دنبال سنگهای سوراخدار گشت و پیدا کرد. «حالا که باغ مرا گرفتی، باغی از سنگ میسازم که هیچکدامتان نتوانید از من بگیرید.»
فاطمه میگوید: دنیایی اگر بگردید، مثل سنگهای درویشخان پیدا نمیکنید چون «خدا میخواست و او به نظرش میآمد.» سنگهای مشبک را با فرقان و حیوان و با دست تا باغ میرساند. مردم از سیرجان میآمدند و میگفتند؛ «ببین ملک پیرمرد را گرفتهاند و دیوانه شده.» یک بار فاطمه دنبالش رفت و پرسید که چرا؟ و درویشخان به زبان اشاره جواب داد: «خواب دیدهام.»
معصومه، نوه درویشخان میگوید: این کاری بوده که به پدربزرگش الهام شده. «بعضیوقتها فکر میکنم و در حکمت این باغ میمانم. خواب دیده؟ اصلاحات ارضی بوده؟ من فکر نمیکنم هیچکدام اینها باشد. به نظر من، یک چیزی به او الهام شده. کاری که در جهان تک است و من افتخار میکنم که هر جا رفتم، بگویم نوه درویشخانم. نه این که ابایی داشته باشم از کرولالبودنش، روستاییبودنمان و این که گوسفند داشتیم. من بچه عشایرم، نوه درویشخان.»
گفته میشود آویزان کردن هر سنگ و احداث هر یک از درختان که طی سالهای طولانی انجام شده است برای شخص درویش خان از معنای خاصی برخوردار بوده. بطوریکه هر گاه در زندگی درویش خان اتفاقی روی می داده است یک سنگ و درخت جدید بنا می کرده است.
مثلا وقتی نوه اش به سربازی می رود سنگی گرد همانند سری تراشیده را به درختی آویزان می کند و اگر روز خاصی بوده درختی دیگر را بنا به تفکرش در خصوص آن روز برپا می کرده است.
آنچه که مسلم است درویش خان هیچ گاه فکر نمی کرد که روزی این باغ که از تفکراتش نشات گرفته تبدیل شود به مرکز توجه گردشگران و عکاسان.
و سرانجام درویش خان در ۱۹ فروردین سال ۱۳۸۶ و در سن ۹۰ سالگی در کنار درختانش جان باخت و همانجا نیز به خاک سپرده شد.
ارسال نظر