انتخاب اسم | اسم بچه | اسم دختر
قراره مامان و بابا بشی و دنبال اسم بچه می گردی؟ | زیباترین اسامی برای دختر بچه
اسم بچه ممکن است که در آینده او تاثیری نداشته باشد. اما به قطع میتواند در خاص بودن کودکتان تاثیر داشته باشد.
اگر دنبال انتخاب اسم بچه میگردید پیشنهاد من به شما این است که این مطلب را تا انتها مطالعه کنید. در این مطلب اسم بچه مخصوصا دختر بچه را به وفور میتوانید بیابید! اسامی زیبا و ایرانی که ممکن است برای انتخاب اسم بچه تا به حال به گوشتان نخورده باشد!
اسامی دخترانه ایرانی
اسم دختر با حرف آ
آبنوش : از زنان ویس و رامین
آپامه : خوشرنگ و آب؛ دختر اردشیر دوم هخامنشی
آترا : نام یکی از ماههای پاییز
آتری : آذر
آترین : آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی
آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ
آتنا : در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر ، دانش و صنعت
آتوسا : نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است.
آتیه : آینده
آدا : پاداش مینوی، فرشته توانگری
آدخت : خجسته و نیکو
آدرینا : آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
آدنا : نام روستایی در نزدیکی چالوس
آذر : آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو : بانوی آتش گون
آذرچهر : همانند روشنایی
آذرگون : گل همیشه بهار
آذرمینا : لعل گون، سرخ رنگ
آذین : زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
آذینگل : زینت گل، زیور گل – کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آذین : زیور، زیب، زینت، آرایش؛ (در قدیم) آیین، رسم و قاعده.
آراسته : با نظم و ترتیب
آراگل : آراینده گل ها – زیبا کننده گل ها
آرالیا : درختچه های زینتی
آرام : سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه
آرام دخت : از نام های برگزیده
آرام دل : از نام های برگزیده
آرامش : آرمیدن
آرامیس : آرامش ، راحتی
آرتادخت : وزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستون : دختر کورش بزرگ – زن داریوش
آرزو : (پهلوی)، خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار؛
آرشیدا : بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرمیتا : آرمان، عشق پاک
آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت : از نام های برگزیده
آرمیلا : اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)
آرمیتا : (اوستایی) پارسا، پاک، فروتن.
آریان : بانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
آریانا : منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
آزادچهر : آزاده نژاد
آزاده : آزاد، اصیل؛ (در قدیم) نجیب، شریف، صالح؛ (در قدیم) ایرانی؛ (اَعلام) نام زنِ…
آزیتا : آزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش»
آژند : نام گلی است
آسا : زیور مایه زیبایی و وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
آساره : نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی
آسمان : فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد،
آسیمن : نامی پهلوی که همان سیمین امروزی است
آشتی : مهر و دوستی، یک رنگی
آشنا : یار، دوست
آشوب : شور، انقلاب
آشیان : لانه و کاشانه
آفتاب : گرمی، روشنایی
آفرین : درود و سپاس
آگرین : کردی آتشین، به رنگ آتش
آلا : نعمتها ، نیکی ها
آلاله : نام گلی است
آلکا : در گویش سمنان نام امامزاده ای
آلما : ترکی سیب، کنایه از زیبایی
آلیس : الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل،
آلیشان : هر دو ترکی شعله ور
آماندا : این نام به معنای دوست داشتنی است.
آمتیس : آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمیتیس : پادشاه ماد، نام زن کورش
آناشید : دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
آناهیتا : (اوستایی) بی آلایش، پاک، به دور از آلودگی و نا پاکی؛
آنجلا : آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس است.
آندیا : نام زن اردشیر ساسانی
آنسه : مانوس، همنشین نیکو
آنوشا کیش و مذهب، دین و آیین
آنیتا : آراستگی، مهربانی، خوشرویی
آنیسا مانند عشق، آنیس در یونانی به معنای مقاومت و اعتراض + الف تعظیم فارسی
آوا : ندا و صدا ،نغمه
آوانوش : شنونده آوا
آوازه : شهرت و نام آوری
آوادیس : کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد.
آوادخت : دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا
آوین : کردی عشق
آوینا : عشق
آهنگ : سرود و نغمه
آهو : غزال، غزاله؛ (به مجاز) معشوق زیبا؛ (در قدیم) (به مجاز) چشم زیبا
آهید : در گویش فارس آهوی صحرایی
آیدا : شاد، خوش
آیسان : آی (ترکی) + سان (فارسی) زیبا، مانند ماه
آینور : اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه ، نورانی مثل ماه ، روشنایی ماه
آیه : نشانه ، نشانه خدا
آیدا : (ترکی) گیاهی که کنار آب میروید؛ شاد، ماه – نام تذکمنب
آیه : (عربی) نشانه، نشان، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ اعجوبه، عجیبه
آییژ : شراره، شراره آتش
آیید : شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش
اسم دختر با ب
باستیان : بردبار ، شکیبا
بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسب : نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
بردبار : شکیبا، با حوصله
برسومه : برسم، شاخههای گیاه
برنا : جوان ، خوش اندام
برومند : خوش قامت،نام مادر بابک خرمدین
بلوت : درخت سودبخش
بنفشه : نام گلی است
به آفرید : نام دختر کی گشتاسب
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
بهآفرین : نیک آفریده شده
بهار : نخستین فصل سال
بهاره : از آن بهار
بهدخت : نیک ترین دوشیزه
بهرخ : نیک چهره
بهرو : نیکو چهره
بهشت : پردیس، بهترین
بهگل : نیکوترین گل
بهناز : از نام های برگزیده
بهنوش : نیکوترین نوشیدنی
بهین : بهترین ، نیکوترین
بوته : گیاه، ساقه جوان
بوختار : از نام های برگزیده
بوستان : باغ پر گل
بی تا : یکتا، بیمانند
بیدار : هشیار و سرزنده
بینا : روشن، دل آگاه
اسم دختر ایرانی اصیل با پ
پاداش : اجرت، اجر، انعام، بخشش، ثواب، جایزه
پادمیرا : جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق
پادنا : اسم یکی از بخشهای تابعه شهرستان سمیرم،
پادینا : در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته میشود.
پارامیدا : پارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی،
پاردیس : پردیس
پارلا : (ترکی) به معنی درخشنده و نورانی – درخشنده و نورانی
پارمیدا : پارامیدا، پارامیس، پرمیس
پارمیس : پرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی
پارمین : تکه یا قطعهای از بلور؛ نام زنِ داریوش.
پارنا : نام قلهای در نزدیکی پل دختر
پارند : نیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته
پاشنگ : خوشهی انگور
پاکبانو : آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر : خوش صورت
پاکدخت : دختر پاک و عفیف
پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ : پاکیزه رو، زیبا رو
پاکروز : از نام های برگزیده
پاکروی : پاکیزه روی، زیبا روی
پاکسیما : دارای صورتی پاک و زیبا
پاکفر : از نام های برگزیده
پاکناز : دارای ناز خوش
پاکنوش : پاک نوشنده
پالیز : باغ
پامچال : گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانتهآ : پایدار، نگهبان نیرومند، نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود
پانتی : نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانیا :محافظ نگهدارنده
پانیذ : پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ،
پانیک : کسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایون : پیرایه، زیور، آرایش
پاییز : هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزان : هنگام پاییزپدیده : پدیدار؛ شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر.
پَرَند :پروین، حریر ساده؛ گروهی از گیاهان
پَرَندیس : (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند
پَرَنسا : همانند ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف
پَرتو : شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر
پَردیس : بهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان.
پَرنیان : پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ پرده ی نقاشی
پرتو : فروغ، روشنایی
پرخیده :سخن سربسته
پردیس : باغ بهشت
پرسا : نرم و لطیف مانند پر.
پرستش : نیایش، عبادت
پرستو : پرندهای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
پرستوک : پرستو، نام اصیل پارسی
پرسون : برهون هاله، خرمن ماه
پرشت : پر آرزو
پرگل : (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرمون : زینت و آرایش
پرند : پارچه ابریشمی
پرنیان : حریر ، دیبا
پروا : ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
پروانه : از نام های برگزیده
پروین : نام ستارهای
پری : زن زیبا
پری بانو : از نام های برگزیده
پری سیما : زیبا روی
پریچهر : فرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو
پریدخت : از نام های برگزیده
پریرخ : پری رو، پری رخسار، خوبروی
پریروی : خوشگل، زیبا رو
پریزاد : فرزند پری، فرزند زیبا
پریسا : مانند پری
پریسان : از نام های برگزیده
پریفام : زیبا چهره
پریگون : مانند پری
پریماه : زیبا چون ماه و پری
پریمرز : از نام های برگزیده
پریناز : از نام های برگزیده
پریوش : پری مانند
پگاه : سحر، بامداد
پوپک : هدهد
پودینه : پونه
پوران : از نام های برگزیده
پوروچیستا : نام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پونه : بوته و گلی خوشبو
پیچک : گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
پیراسته : با نظم، با آرایش
پیرایه : آراسته، آرایش
پیروزه : از سنگ های قیمتی
پینار : به چشمه، سرچشمه
اسم دختر با حرف ت
تابا : طاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان
تابان : دارای نور و روشنی، درخشان، روشن
تابانمهر : از نام های برگزیده
تابش : نورافشان
تابناک : پرتو، نورانی، جذاب، روشن و درخشنده
تابنده : آنچه میتابد و نورافشانی میکند، درخشان.
تاتیانا : تاتینا، پرنده شکاری
تاتین : پرندهای شکاری
تاج آفرین : آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
تاج بانو : ملکه، شاهزاده خانم
تاج خاتون : ملکه، شاهزاده خانم
تاج دخت : تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)
تاج گل : آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
تاج ماه : آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
تاج مهر : آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
تارا : ستاره کوکب مردمک چشم
تارادخت : دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال
تارادیس : مانند ستاره
تازه : جدید، پرتراوت، لطیف
تاژ : لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
تافته : گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
تاک آفرین : مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)
تاکدخت : مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)
تالین : پایتخت کشور استونی، برکنارهی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمدهی دریای بالتیک.
تامیلا : از روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منابع به بخشنده
تانسو : زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی
تانیا : در فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند
تبسّم : لبخند، خنده ی بدون صدا؛ (به مجاز) درخشیدن
تخشک : خوبرو و زیباتذرو : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
ترانه : قطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.
ترگل : گل تازه و شاداب
تَرلان : مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به زیبا؛ نام نوعی اسب است.
ترمه : نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم
تُرنج : بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرحهای اسلیمی
ترنگ : آواز تارهای سازتَرَنُم : آواز خوش، خواندن شعر، ترانه، و مانند آن ها
ترنیان : سبدی که از شاخه های بید میبافند
تروند : میوه تازه رسیده، نوبر
تریتی : نام دختر میانه اشوزر
تشتتسنیم : رودی در بهشت (سوره مطففین)
تشتر : نام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاو : نام یکی از آهنگ های نامی باربد
تکتم : نام چاه زمزم،نام مادر امام رضا ،بانوی رازدار و راز نگهدار
تِلما : گندمگون
تلّی : دختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور.
تمنا : خواهش، درخواست، آرزو
تمیس : گیاهی بالا رونده
تناز : نام مادر لهراسب. دختر آرش
تنبور : نوعی ساز، دنبره
تندیس : پیکره، تصویر، مجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی.
تَندُر : بلبل
توار : پرنده , نام کوهی در شمال ایران، شهرستان چالوس
توتیا : از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند.
توران : از نام های برگزیده
تورانبانو : از نام های برگزیده
توراندخت : از نام های برگزیده
توسکا : توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها میروید.
توکا : پرندهای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ
تِهرت : نام دختر میانه اشوزرتشت
تهمینه : زن رستم و مادر سهراب
تیارا : تیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده می باشد، چشم آرا، زیبا
تیسا : در گویش مازندران خالص
تینا : در عربی (طین) به معنی گِل سرخ
تِیتَک : شبکیه چشم به زبان پهلوی
تیهو : پرندهای خوش رنگ
اسم دختر با حرف ث
ثریا : پروین (نام ستاره ای در منظومه شمسی)
ثمر : میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمره : میوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمن : بها، قیمت
ثمین : گرانبها، قیمتی، گران
ثَمینا : گرانبها و ارزشمند
ثمینه : گران بها، قیمتی، گران
ثنا : ستایش خداوند، حمد خداوند، شکر، دعا
اسم دختر با حرف ج
جالیز : کشتزار
جام : پیاله، ساغر
جان افروز : آسایش بخش روان
جان بانو : بانویی که چون جان عزیز است.
جان پرور : از نام های برگزیده
جان نواز : آرامش دهنده جان، محبوب
جانا : ای جان، ای عزیز
جانان : معشوق، محبوب؛ خوب
جانانه : محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند
جاندخت : محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جانمهر : از نام های برگزیده
جلبک : گیاه سبز آبزی
جلگه : زمین پهناور
جلوه : نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله : مؤنث جلیل
جُمانه : یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جمدخت :جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جَمیله : مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جنان : بهشت؛ باغها
جنت : بهشت، فردوس
جوانه : تازه، نو، جوان، جوان، جوانی، رویش
جواهر : هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛
جویبار : کنار جوی آب
جهان آوا : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان بانو : بانوی جهانیان
جهان خاتون : خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان ماه : آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز : مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب : آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهاندخت : دختر شهره در عالم
جهانرخ : مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحون : رود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جیران : آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا
اسم دختر فارسی با حرف چ
چام : ناز و عشوه
چامه : شعر، شعری که با آواز خوانده میشود.
چرمه : اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
چشمه : مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر میشود.
چکامه : شعر به ویژه قصیده.
چکاو : نام پرنده ای خوش آواز
چکاوک : پرندهای خوش آواز و کمی بزرگتر از گنجشک که تاج بر سر دارد.
چکاوه : چکاوک
چلچله : پرستو
چمان : آن که میخرامد و با ناز حرکت میکند، خرامان، رونده، راهوار
چمانه : پیاله شراب
چمن : زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیرهی غلات.
چمن افروز : آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، تاج خروس
چمن آرا : زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.
چمن چهر : آن که چهرهای زیبا چون باغ و بوستان دارد.
چمن ناز : زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.
چنور : گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان میروید.
چوک : چشمه
چهرآذر : آذرچهر، دارای چهرهای چون آتش
چهرآرا : آراینده چهره
چهرزاد : نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه
چهرمینو : آن که چهرهای زیبا چون بهشت دارد.
چهره : روی، صورت
چهره گل : آن که چهرهای زیبا چون گل دارد.
چیترا : از نام های برگزیده
چیستا : نام فرشته دانش و معرفت
چیستی : دانش و آگاهی
چیکا : نوعی پرنده (ریشه گیلکی)
چیلانه : درخت عناب
اسم دختر با حرف ح
حاتمه : مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور
حارثه : مؤنث حارث، زن کشاورز
حاصل : نتیجه
حامده : مؤنث حامد، سپاسگزار
حانی : (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی
حانیه : مهربان، دلسوز
حبه : دانهی بعضی از میوهها و گیاهان
حبیبه : مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه
حدیث : عشق، سودا
حدیثه : نو و تازه
حدیقه : باغ
حرمت : احترام
حره : دختر آزاده ،از اسامی حضرت زهرا، از القاب بانوان اشرافی
حریر : ابریشم
حریه : حُره
حسِیبا : دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل
حسْنا : زیبا، زن زیبا
حسانه : زن بسیار نیکو
حسنا : نیک، پسندیده
حسنه : خوب، نیک، پسندیده
حسنی : نیکو،پسندیده
حسنیه : نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو
حسیبا : مرکب از حسیب به معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، دختر با اصل و نسب
حسیبه : دارندهی نام و شرف و بزرگی
حفصه : اسد، شیر؛
حفیظه : موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ
حکیمه : مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند
حِلما : جمع حَلیم، بردباران، صبوران
حلیا : زیور و آرایش ، آنچه در چشم خوش میدرخشد (حلی+ا)
حلیمه : مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار
حلیه : زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام
حماسه : کاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی
حمده : سپاس و شکرگزاری
حمرا : سرخ رنگ
حمیده : مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).
حمیرا : مصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ
حنّان : آرزومند، مشتاق؛ بخشاینده
حنّانه : بسیار نوحه کننده، ناله کننده
حنا : گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
حنان : بسیار مهربان ،یکی از نامهای خداوند ،در دعای جوشن کبیر می تونید ببینید
حنانه : ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ، ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ، ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ
حنظله : مفرد حَنظل
حنیسه : زن شجاع
حنیفا : حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حنیفه : مؤنث حنیف، دختر درست و پاک، حق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حوا : نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)
حور : زن زیبای بهشتی
حورا : حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی. ریشه
حورالعین : زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم
حورآسا : آن که چون حور زیباست.
حورآفرین : مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حورجهان : آن که چهرهای زیبا چون حور دارد.
حوردیس : آن که چون حور زیباست.
حوررخ : حور , آن که چهرهای زیبا چون حور دارد.
حورزاد : زاده حور، زیبا
حوروش : دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حوری : حور؛ زن زیبا
حوری بانو : حور , زن زیبای بهشتی
حوری دخت : حور , مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت
حوری رخ : حور , آن که چهرهای زیبا چون حوری دارد.
حوری زاد : حور , زاده حوری، زیبا
حوری لقا : آن که چون حوری زیباست.
حوریا : از حوری به معنی فرشته بهشتی میآید، آن که چون حور زیباست.
حوریه : زن سفید پوست و زیباروی.
حیات : زندگی، زیست
حیفا : نام بندری در فلسطین
اسم دختر با حرف خ
خاتَم : فرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.
خاتون : لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید
خاتونک : خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
خارا : نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشههای موسیقی ایرانی
خارک : نوعی خرمای زرد و خشک
خاطِره : یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.
خاطرافروز : خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش
خاطرآسا : خاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر
خاطرنواز : خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
خالِده : مؤنث خالد
خانم گل : خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
خاور : (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.
ختا : نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.
ختمی : گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.
خُتن : نام شهری در ترکستان شرقی، (به مجاز) زیباروی.
خجسته : شادباش، مبارک
خجسته لقا : خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو
خجیر : زیبا روی و پسندیده
خداآفرید : آفریده خداوند
خدیجه : مولودِ پیش از اتمام ماه ها
خرامان : دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.
خرشا : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی.
خرشید : خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
خُرّم : سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.
خرم بانو : بانوی شاد و خوشحال
خرم بهار : آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
خرم چهر : آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.
خرم گل : آن که چون گل خرم و با طراوت است.
خرمدخت : دختر شاد و با طراوت
خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان
خرمن : توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
خرمناز : زیبا و با طراوت
خرمه : نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا
خزال : با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه میرود.
خزان : نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خزر : فتان – دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد
خضرا : (مؤنث اخضر) به معنی سبز،تازه، کبود، نیلگون، آبی و سبز؛ سبزهزار، چمنزار.
خَلف : فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار
خلیله : مؤنث خلیل
خندان : خندیدن، با لبخند
خندان چهر : آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.
خندان گل : آن که چون گل شاداب و باطراوت است.
خوب چهر : دارای سیمای زیبا، زیبا.
خوبرخ : از نام های برگزیده
خوبروی : از نام های برگزیده
خوبیار : یارخوب
خوردخت : از نام های برگزیده
خوردیس : مانند خورشید، درخشان
خورزاد : از نام های برگزیده
خورسان : مانند خورشید
خورشاد : از نام های برگزیده
خورشید : هور، هور شید
خورشید چهر : از نام های برگزیده
خورشید دخت : مرکب از خورشید + دخت (دختر)
خورشید رخ : آن که چهرهاش چون خورشید میدرخشد.
خورشیدفر : آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.
خورشیدمهر : آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.
خوروش : خورشیدوش،همانند خورشید، تابان و درخشان چون خورشید
خوش لقا : خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
خوشاب : میوهای که با محلول آب و شکر میپزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
خوشبوی : از نام های برگزیده
خوشچهر : نیکو روی
خوشخو : نیک رفتار، با صفا
خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروز : دارای زندگی راحت و بارفاه.
خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو : خوش سخن
خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ
خوشه : تعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند
خوشیار : دوست و یار شاد و شادمان
خوشین : خوش و زیبا
خیرالنسا : بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص)
خیزران : نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع)
ارسال نظر